دلم با عشق تو عاشق ترین شدتمام لحظه هایم بهترین شد. ولی بی مهریت کار دلم ساخت . دل تنهای من تنها ترین شد
هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . .
امواج زندگی حتی اگه تو را به ته دریا میبرد با آغوش باز پذیرا باش
آن ماهی که همیشه بر سطح آب میبینی ” مرده ” است . . .
ای پیتزای قلبم ای کباب عشقم ای همبرگر قلبم و ای اسپاگتی افکارم بی تو فلافلم!!
منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون
نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون
منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه
هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه
من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم
نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم
بی حضور ما نمایش با شکوه زندگی چیزی کم داشت …
آن تمامی نمایش بود و
بازیگرخوب صحنه زندگی باشیم آمده ایم تا
عشق مجال این بازی خوب را فراهم می آورد
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟
دوری ، عشق را شدت می بخشد و نزدیکی ، قوت .
پیری مانع از عشق نیست . اما عشق تا حدی مانع از پیریست .
آنکه باید سوزد و سازد منم...
آنکه دائم بی تو میسوزد منم…
آنکه آتش زد به قلب من تویی…
آنکه خاموش است و میسوزد منم…
نبض لحظه رو نگه دار
نزار عشقمون بمیره
نزار ضربه های ساعت
منو از تو پس بگیره
عقربک های زمونه
خستگی سرش نمیشه
نگو بر میگردی فردا
دل که باورش نمیشه
منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون
نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون
منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه
هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه
روز ولنتاین رو بهت تبریک میگم
من چی بخونم که تورو به خوبیه خودت بگم؟
چه بخونم که خوبیات حتی نشه یه ذره کم؟؟
هیچکی برام تو نمیشه، تو دنیا تو یه دونه ای
بزار تا دنیا بدونن تو عشق این دیوونه ای
ولنتاین مبارک
دیشب توی خوابم باز تورو دیدم
صدات زدم اما تو رفتی از خواب پریدم
کاش میشد بخوابم و صبح باشی تو کنارم
ولی اینا همش خیاله تورو ندارم